Philothinkers



کتاب صوتی یکی از اقلام ثابت سبد خرید ماهیانه من است و در هر ماه سعی میکنم حداقل یک کتاب صوتی را انتخاب و خرید کنم و در طول ماه به مرور گوشش میدم.

من کتاب صوتی را برای شنیدن پیش از خواب انتخاب میکنم البته نه برای شنیدن در حالت افقی.معمولا 1 ساعت قبل از خواب کتاب صوتی گوش میدم و برام حکم قصه شبانه را داره و شاید بخشی از لذتی هم که می‌برم به تجربه این موضوع در سنین کودکی هم مرتبط بشه زمانی که مادرم برام قصه می‌گفت و بعدتر با گوش دادن به برنامه‌های رادیو.

(البته این تایم اختصاصی این کار است و در طول روز هم اگر زمان مناسبی پیدا کنم،باز هم کتاب صوتی می‌شنوم)

از وقتی هم که دانشگاه رفتم و به واسطه نت پرسرعت و رایگانی که در دسترسم قرار گرفت دانلود کتاب صوتی از سایتهای مختلف را شروع کردم.فکر میکنم که این مدرک دانشگاهی برای هرچه به درد نخورد برای این فرصتی که فراهم کرد لایق احترام و ستایش است.

یادم است آن‌روزها یک سایتی بود(و البته هنوزم هم هست) که خیلی هم خوب کار می‌کرد و کتاب صوتی رایگان تولید میکرد و به نام Audiolib که شاید هر کس که به کتاب صوتی علاقمند بود نام آن را می‌شناخت؛بعدا گردانندگان این سایت،موسسه آوانامه را پایه‌گذاری کردند.(چراکه بیشتر پست‌های سایت برای فروش محصولات آوانامه منتشر می‌شد و الان هم تفاوت این دو سایت،رنگ پوسته قالب سایت و چند تفاوت جزئی است!)

کتاب‌های صوتی ابتدایی که من می‌شنیدم اغلب محصولی تولید شده برای نابینایان بود و روایت‌گران آن کتابها هم به سادگی از روی کتاب‌ها روخوانی می‌کردند و هیچ تلاشی برای انتقال حس داستان نداشتند یعنی همان‌گونه که جملات مکالمه روزانه شخصیت‌های کتاب را بیان می‌کردند،صحنه قتل و یا فرار که اوج داستان کتاب بود را هم اجرا می‌کردند و علاوه بر آن گاهی پانویس‌های کتاب را نیز در حین خوانش کتاب قرائت می‌کردند(که این بیشتر در نسخه‌هایی بود که مختص نابینایان تهیه شده بود و من به عنوان کسی که مهمان‌ناخوانده محسوب می‌شدم طبعا حق اعتراضی به خودم نمیدادم. روایت‌گر وقتی اسمی را برای اولین بار میگفت، ادامه میداد S.Morse و بعد اس دات ام او ار اس ای)

به همین منوال کتابهای مختلفی را شنیدم از سری کتابهای "به سوی کامیابیِ آنتونی رابنیز" تا کتاب‌های مصطفی مستور و کریشنا مورتی. فکر کنم تولید کتاب ‌صوتی نیاز به چیزی از جنس هیجان و/یا اعتقاد داشت چرا که اغلب کتابها یا کتابهایی مروج یک اندیشه بودند یا کتابهای تهییجی.

تا اینکه اولین اجرای متفاوت یک کتاب صوتی را تجربه کردم.

فکر کنم اواخر سال 92 یا اوایل سال 93 بود که کتاب جاناتان مرغ دریایی را شنیدم.از همان سایت audiolib  دریافتش کرده بودم البته آن هم رایگان.آن زمان رایگان بود.

تفاوت اصلی کتاب این بود که وقتی پرواز جاناتان را توصیف می‌کرد تنها صدای راوی به گوش نمی‌رسید بلکه صدای هوایی که زیر و نوک بال او می‌گذشت نیز در گوشم پیچید.

همین‌ الان هم که توصیف میکنم هیجان آن لحظه را می‌توانم به خوبی بخاطر بیاورم.

هیجان‌زده بودم چراکه حسم به من می‌گفت که اتفاقات خوبی در این حوزه پیش خواهد امد.

به موازات افزوده شدن افکت به صدای روایت‌گر،مهارت و هنر راویت‌گری نیز به بخش مهمی از انتظارات مخاطبان از روایتگران کتاب‌های صوتی بدل شد.

تنها انتظار خواننده این‌بار روایت بدون غلط و روان از کتاب نبود بلکه انتظار داشت تا راوی بتواند قسمتی از بار انتقال مفاهیم و حس کتاب را به‌دوش بکشد.

فکر میکنم آوانامه را به‌حق بتوان اولین مجموعه نامید که به صورت پیوسته و با هدف خلق اثری باکیفیت در این زمینه کسب و کار خود را  راه‌انداخته‌اند.

البته این سایت فعالیت خود را تنها محدود به سایت کرده بود.مطمئن نیستم اما فکر میکنم که این اکتفا به سایت و چشم‌پوشی از بازار رو به رشد اپلیکیشن در ان سالها 93،94 باعث شد که دیگران فرصتی برای رقابت پیدا کنند و با طراحی اپلیکیشن اختصاصی برای تلفن‌های همراه وارد این بازار جدید شوند.

اپلیکیشن نوار را اولین بار اواسط سال 94 دیدم و با دانلود و شنیدن "مسخِ کافکا" که به صورت رایگان عرضه می‌شد متقاعد شدم که در کنار اوانامه باید به صورت منظم به این سایت هم سر بزنم.

و در حال حاضر بیش از 20 کتاب را از محصولات این شرکت را شنیده‌ام که اکثرا کیفیتشان مطلوب است هرچند که به عنوان یک مخاطب،حسم به تغییرات این شرکت در سیستم فروش و همچنین توجه و تاکید بیش از حد و صرف به عرضه نسخه صوتی شده کتابهای پرفروش(که به نظر مصداقی از تلاش برای تسخیر انتخابی سینه‌ی گاو بنظر می‌رسد) چندان مثبت نیست.

در کنار این اپلیکیشن،فیدبو نیز پس از کسب تجربه در ارائه کتب به صورت دیجیتال کم‌کم فعالیتش را به این حوزه نیز گسترش داد و به همین ترتیب طاقچه و این اواخر کتابراه.

حتی شهر آنلاین کتاب نیز ظاهرا در حال آماده شدن برای ورود به این بازار است.

کتاب صوتی از محصولی برای نابینایان و در بهترین حالت مختص به نمایش‌های رادیویی به یک صنعت تبدیل شد.

اگرچه هنوز نقایضی هنوز وجود دارد و برطرف نشده است و می‌توان استفاده بیشتر از افکتهای صوتی را برای نمونه پیشنهاد داد و یا اینکه مثلا اینکه هیچ کدام از این اپلیکیشن ریسک صوتی کردن کتابهای با حجم بالا را نمی‌پذیرند.

برای مثال کتاب جزء از کل استیو تولتز یک گزینه عالی برای تبدیل به کتاب صوتیست اما خب حجم زیاد ان احتمالا هزینه تولید آن را بالا میبرد و احتمالا انگیزه ای برای روایت کردن ان نیست چرا وقتی می‌توانند دو کتاب کم حجم تر را روایت کنند،یک کتاب را روایت کنند و اینکه بالا رفتن قیمت و تعداد ساعت ان نیز برای خواننده معمولا مطلوب نباشد.

از انجایی که قسمتی از بازار کتاب را افرادی تشکیل میدهند که کتابهای صوتی را گزینه ای برای زنده کردن اوقات مرده خود می‌دانند و چون این نگرش به کتاب صوتی معمولا از افرادی معمول‌تر است که فکر میکنند دنیا منتظرشان است تا انها بیایند و فتح کنند نتیجه اینکه تولید کتابهای صوتی زرد و مربوط به موفقیت سهم زیادی از تولیدات را به خود اختصاص می‌دهد و حتی برخی از راویان توانمند هم به ناچار به سمت روایت این سبک کتابها میروند درحالیکه تعداد زیادی از کتابهای نفیس که ترکیبشان با صدای این عزیزان ارزشی چندبرابر پیدا میکند از دایره انتخابهایشان حذف میشود.

و اما 5 کتاب صوتی که از نظر من

از بین حدود 40 تا 50 کتاب و نمایشنامه صوتی که گوش دادم انتخاب 5 کار اسانی نیست اما

1)خوشه‌های خشم/جان اشتاین‌بک/با صدای آرمان سلطان‌زاده-> صفحه مربوط به این کتاب

2)جنایت و مکافات/داستایوفسکی/با صدای آرمان سلطان‌زاده-> صفحه مربوط به این کتاب

3)زوربای یونانی/نی کازانتزاکیس/با صدای میلاد فتوحی-> صفحه مربوط به این کتاب

4)چنین گفت زرتشت/فردریش نیچه/با صدای (مرحوم) افشین یداللهی-> صفحه مربوط به این کتاب

5)سیدارتا/هرمان هسه/با صدای فرید حامد

کتاب‌هایی هستند که شنیدن‌شان را برای علاقمند ساختن افراد به شنیدن کتاب صوتی پیشنهاد می‌کنم.

روایت‌گر مورد علاقه‌ام هم آرمان سلطان‌زاده است که اینجا میتوانید به صفحه اینستاگرام ایشان دسترسی داشته باشید.ایشان به کارگردانی و بازیگری تئاتر مشغول است.دانش ایشان نسبت به مفاهیم پایه‌ی نمایش در کنار وسواس و دقت ایشان نسبت به انتخاب کتاب(و معمولا بهترین ترجمه موجود در بازار)،روایتی بی‌نظیر از کتاب را فراهم می‌‌‌اورد.تیپ‌سازی‌ها و صداپیشگی‌هایش در ترکیب کامل با مفاهیم مطرح شده و شخصیت نویسنده چنان ترکیب دل‌پذیری را فراهم می‌اورد که نمیتوانم به‌سادگی طعم روایتگری ایشان را در جای دیگری چشید.

به عنوان مثال در روایت "غروب بت‌ها" با اطلاع از ماهیت کتاب و ویژگی‌های شخصیتی نیچه،چنان لحن حماسی و کوبنده چون پتک را بکار می‌گیرد که گویی این صدای خود نیچه است که در حال کنایه زدن و طوفیدن به این و آن به گوش می‌رسد.

البته این را هم بگویم که من کتاب صوتی را بجای کتاب در نظر نمی‌گیرم و آن را چیزی جدا در نظر می‌گیرم.

مثل اینکه نمایشنامه ای را بخوانم و بعد بخواهم اجرا ان را نیز ببینم و گاهی نمایشی را می‌بنیم و بعد علاقمند می‌شوم که خود نمایشنامه را بخوانم.نتیجه اینکه تعدادی از کتابها را هم به صورت فیزیکی هم به صوتی نگه میدارم.

اخیرا همانطور که در این پست هم در موردش نوشتم،از امکان text-to-speech استفاده میکنم.اگرچه که بنظر گامی رو به عقب است اما این را دورخیزی برای آینده میدانم.

زمانی این موتورهای تبدیل متن به گفتار،کلمه کلمه عمل میکردند،نتیجه چندان جالب و جدی بنظر نمی‌رسید اما اکنون از دیدن اینکه جمله به جمله به پیش می‌روند،هیجان‌انگیزیست.

در نرم افزار eReader Prestigio میتوانم از بین لهجه‌های مختلف از لهجه امریکایی تا استرالیایی را انتخاب کنم و از بین گوینده مرد و زن انتخاب داشته باشم.

البته هنوز تا بالغ شدن این تکنولوژی باید صبر کرد اما تماشای جست و خیز پرانرژی این نوجوان هم برای یک عاشق کتاب صوتی،لذت منحصر به خودش را دارد.


آخرین جستجو ها